هفت ويژگي هنر و ادبيات و فرهنگ مقاومت



هفت ويژگي هنر و ادبيات و فرهنگ مقاومت.
همپاي موج خروشان مبارزه اي كه سالهاست در ايران ما به سوي آزادي به پيش ميرود، هماوا با تفنگها و رزمها و خروشهاي رزم آوران و قيام آفرينان، كلماتي، نغمه هايي، طرحها و نقش و نگارهايي، و آثار هنري گوناگوني هم بوده اند كه براي پيش راندن اين مبارزه آفريده شدهاند. آفرينشهايي كه مي توان يك نام مشترك را بر كل آن نهاد: «فرهنگ مقاومت»!
اين فرهنگ مقاومت كه از همة انواع هنر ميتوان در آن يافت، از سوگندهاي پرشور يك زنداني در ابياتي فشرده بر ديوارهاي سلولها شروع مي شود، و تا جملاتي از عهد و وصيت مبارزان بر برگهاي خاطرات، تا شعارهاي هسته هاي مبارزان در كوهنورديها، تا شعرهاي ممنوعه و سرودهاي شبهاي زندانيان در بندها، و تا كلمات شعله ور شعار و شعر در شب نامه ها، و مقالات آتشين، امتداد مي يابد. همچنين در طرحها و نقاشيها،كاريكاتورهاي روشنگر، طنزها، نمايشات كنايه آميز در نشريات مقاومت و يا در مجسمه هايي كه قامت و چهرة استواران را مي نمايانند، و در كارهاي هنري معماران و كارهاي دستي زندانيان و بناها و نمادهاي هنري در قرارگاههاي رزم نيز جلوهگر مي شود. 
در طي اين سالها اين فرهنگ را از اشكال ريز تا درشت آن اينجا وآنجا ديده ايم. اگر چه بسياري اش را هم نديده ايم. ديده ايم كه كلمات و نغمه هاي اين فرهنگ كه روزگاري در سلولهاي زندانها زمزمه ميشد، و يا بر برگهاي كتابهاي ممنوعه در اختناق ستمشاهي و بعد ستمشيخي نوشته مي شد، در اوجهايي در بزرگترين صحنه هاي موسيقي در بزرگترين و مهمترين مراكز هنري دنياي كنوني طنين انداز شد و يا در نمايشگاههاي نقاشي و معماري در كشورهاي اروپايي به تماشا گذاشته شد.
نگارنده با يك تفكر اجمالي هفت ويژگي را براي اين فرهنگ و هنر، گفتني مي داند. شايد بتوان بسياري چيزهاي ديگر هم در اين زمينه گفت كه متمني است ياران به كمك بيايند.
اما  آن هفت  ويژگي:
انساني و مبارز بودن: اين فرهنگ و هنر، بيش از هر فرهنگ ديگري به درد مردم و ضروريترين ارزشهاي زمانه و والاترين خدمات و فداكاريها نزديك بوده است. چرا كه از زبان و قلم و انگشتان و قلوب كساني زاييده شده كه دستي در آتش داشته و يا همپاي مشعل افروزان بوده اند. بنابراين بيش از هر هنر ديگري مي توان آن را هنري انساني و مبارز خواند.
هم غني، هم اوليه، بودن:  اين كه در اين فرهنگ هم عميقترين وزيباترين هنرها را ميتوان ديد، هم اوليه ترين اشكال هنر و كارنشده ترينها را. بسته به اين كه آفرينندة اين هنر در چه موقعيتي بوده است، در قلب حادثه يا در همراهي با آن، بسته به اين كه اين آفرينندة آن، فرصت كوتاهي تا شهيد شدن داشته و در نوجواني به قافلة جانباختگان آزادي پيوسته، يا عمري و ميداني براي كار داشته است.
  آزمايش شونده بودن: اين كه  اين هنر، به شدت صادقانه بوده است. چرا كه هنري آزمايش شونده بوده است. هم آفرينندگان آن هم آفريده هاي آن. آفريده ها به سرعت پاسخ تاثير خود را مي گرفته و مشخص مي شده است كه تا چه حد مورد استقبال و موثر بوده است. همچنين خود آفرينندة هنر هم، در معرض و در بوتة آزمايش بوده است. و دم به دم بايد امتحان مي داده است كه تا چه حد به آنچه گفته و ساخته و ارائه كرده معتقد و پايبند و صادقانه وفادار بوده است. بنابراين تمامي پيكر اين هنر و فرهنگ، دائما در معرض پالايش بوده است. تصفية دائمي شده است. هم هنر و هم هنرمندان آن با مردود شدن در صحنة صداقت، از ياد و از دور حضور و تاثيرگذاري خارج شده اند.
در خطر دائم بودن:  اين هنر، همواره در خطر بوده است. چرا كه دشمن بسيار بزرگ و خطرناكي داشته است. بنابراين هنرمندش دائما در خطر نابود شدن بوده است. خود اثر آن هم مثل گلولة آتش امكان دست به دست شدن نداشته است مگر با پذيرش خطر سوختنها و رنجهاي آن.
بي نام و نشان بودن: اين هنر و فرهنگ را شايد بتوان هنر و فرهنگ خالص هم نام داد. چون بنا بر همة علتهايي كه بيان شد، هنرمندان اين فرهنگ، از ابتدا بايد دندان همة انگيزه هاي هنرمندان نوع ديگر را مي كشيده اند؛ بخصوص اصلي ترين جاذبه هايي كه هنرمندان ديگر را به كار وا ميدارد، يعني «نام» و «نان». و بجاي آن آمادگي هر نوع انزوا، گمنامي، تهمت، خطر دستگيري، زندان، شكنجه و فشارهاي ديگر را در خود ايجاد ميكرده اند.
بدون زيج و برج بودن:  اين هنر «هم در ميان جمع و هم غايب از جمع» بوده است. درست مثل مقاومتي كه هنرمند همپاي آن حركت ميكرده، بايد مخفي ميشده، آثارش در معرض حمله و هجوم و نابودي قرار ميگرفته، ناچار از كوچ و بي خانماني و مهاجرت مي شده. و اين مهاجرت همراه خود شايد مضرترين چيز براي هنر يك هنرمند را داشته: «دوري از محيط و ملاء اجتماعي». اما به يك عبارت و معني بايد گفت شايد اين هنر و اين فرهنگ، بيش از هر هنر ديگري در قلب محيط و ملاء اجتماعي زيسته. چرا كه هنرمند آن، هيچگاه از درد مردم و از حس مردم و از رنجهاي مردم نمي توانسته دور باشد. بنابراين هيچگاه «زيج» و «برج عاج» فرهنگهاي ديگر را نداشته است.  زيج اصلي اش همان درد مردم و درد آزادي بوده است. و اين اصليترين موضوع همة هنرهاست.
محروم بودن و برخوردار بودن:  اين فرهنگ، همواره با امكانات محدود آفريده شده است. نه شعر آن امكان گستردة چاپ و نشر و ترويج در دستهاي مردم داشته، و نه موسيقي آن امكان اجرا در محيطهاي داخل كشور داشته است. و به خاطر همين محدوديتها اصلا در بسياري از اشكال هنري مثل تاتر و سينما امكان پيدايش نيافته است. اما باز هم با همان منطق مذكور، از آنجا كه هنر يك مقاومت خونفشان بوده است، تا آنجا كه به گوش و چشم مردم خورده است، شايد بيش از هنرهاي ديگر مورد توجه قرار داشته است.
اين هفت ويژگي از هنر و فرهنگ مقاومت بود. آيا ميتوان بر آن چيزي افزود. آيا اين ده ويژگي واقعي است. شما چه فكر ميكنيد؟
                                                                                               محمد قرایی 1391

Post a Comment

0 Comments