برای شادی و گندم

برای شادی و گندم 

نه مردم دیگر آن مردم، نه ایران دیگر آن ایران
برای شادی و گندم، نه طوفان دیگر آن طوفان
نه سنگ آن سنگ بی سنگر، نه جنگ آن جنگ بی خنجر 
نه دشت آن دشت سرخ از خون! نه رزم آن رزم بی رهبر
کمان دست این رستم، شود بر خصم کاری تر 
پر سیمرغ را آتش زده دستان زال زر  
نه رگبار و تگرگ مرگ، نه بارانی ز خاکستر  
نمی پوشاند این آتش که جسته از دل اخگر 
نه مردم دیگر آن مردم، نه ایران دیگر آن ایران
برای شادی و گندم، نه طوفان دیگر آن طوفان

از م. شوق

Post a Comment

0 Comments