معرفی کتاب نقش‌ها






معرفی کتاب
نقش‌ها
نمایشنامه
نویسنده: محمد قرایی (م. شوق)  

قسمتی از کتاب:
اکبر: [ناگهان به جوش آمده با حالت داد زدن] عباس آقا! نوکرتم بیا بیرون!
عباس! د لامصب بیا بیرون از جلد این کثافت. عباس! عباس آخه چی شدی! تو که اینجوری نبودی. عباس .......... عباس.........!‌ [هق هق گریه‌اش بلند می‌شود].
آقای حالت: [با عصبانیت به نادر]: بگیر ببریمش جلوی آینه! رحم بهش نکن.
اکبر هم می‌دود، کمک می‌کند و او را می‌آورند جلوی آینه. آقای حالت دستش آزاد شده...
آقای حالت عصبانی شده دست به شانة عباس آقا می‌گذارد و حالت شوک به او می‌دهد و می‌گوید:
حالت: ببین! تو اون لعنتی نیستی! [ریشش را می‌کند] او یه دجال بود. توی آینه‌ی چشما فکر کرد یه بته. ما دیگه نمی‌ذاریم کسی بت بشه. محکم با یکی از وسایل تئاتر به آینه می‌زند و آینه را می‌شکند.
دانلود نسخه‌ی پی. دی. اف کتاب
از کانال آفتاب شوق

Post a Comment

0 Comments