براي
بهار
بيا
كه شور بهارانه را بهانه كنيم
هر
آنچه بغض گلوگير را ترانه كنيم
شكوفه
آمده مهمان شده به باغچه مان
بد
است شكوه به مهمان، ازين زمانه كنيم
به
آب شوق بشوييم شيشهی چشمان
به
روياش ار شده لبخند كاذبانه كنيم
بهار
شاد رسد، خوب نيست بيندمان
كه
روز عيد سخنهاي غمگنانه كنيم
به
سيلي ار شده رخ را به رنگ گل سازيم
به
ساق شوق شكسته ز نو جوانه كنيم
بهار
مي شكفد بس فروتنانه به دشت
چه
عيب گشت و گذاري سبكسرانه كنيم؟!
زمانه
سخت گرفته ست و سخت كوشانيم
همين
بس است كه ما شوق شادمانه كنيم
چو
صبح عيد به در زد ز بهر شادي ما
صلاح
نيست كه ما صحبت از شبانه كنيم
گسار غم به شبي نه كه شاعرانه كنيم
محمد قرایی (م. شوق)
محمد قرایی (م. شوق)


0 Comments