رمان خانه‌ی نویسنده و خواننده‌هایش


گزیده ای از رمان خانه ی نویسنده و خواننده هایش:
«خوانندة 1 با خود فكر كرد: «چه فايده دارد كتابي بنويسي، رماني طولاني، كه در آن از رنجهاي مردم در تاريخ بگويي و از درد ستمديده به سوزناكترين صورت داستان بگويي كني، و بعد خودت، خود تو! نويسنده! در يك حاكميتي كه خون مردم را به شيشه كرده، زندگي كني و براي دفاع از محبوبيت حاكمان، اطلاعيه صادر كني؟!! آيا آن كتاب كه نوشتي، در كسي تاثير خواهد كرد؟ ممكن است دانشي در آن به كسي داده باشي! اما يك چيز را كه اتفاقا شايد مهم تر از آن اطلاعات است خراب كردهيي. و آن ريختن زشتي خيانت و پشت كردن به همان ستمكش است. چون كسي كه كتاب تو را ميخواند، ميداند و اگر نداند ميرود پژوهش ميكند كه تو در زمان كدام ستمگر زورگويي زندگي ميكردي؟ و كدام كسان در زندانهاي آن ستمگر به خون تپيدند و برسر دار رفتند، و كدام نويسندگان در دورگاه مُردند؛ و كدام مردم در ناداري خود را به آتش كشيدند و ناموسشان را فروختند. آنگاه به تو نگاه ميكنند كه چه كردهيي! بعد آيا به فاصلة نوشتههايت با خودت نگاه نميكنند؟ آيا در ذهنشان به كتاب تو تف نميكنند؟»
لینک ذریافت کتاب:
http://bit.do/eP9ww


@tuaftab




Post a Comment

0 Comments