گفتگو با سنگ سنگ خاوران


کتاب شعر گفتگو با سنگ سنگ خاوران
روایتی از قتل عام ۶۷ با شرح نزدیک به پنجاه حماسه از آن
با زبان شعر نو و کهن و سپید و نیمایی

از م. شوق


کتاب را می توانید از پیوند زیر بردارید:
 https://bit.ly/2GQU2gz

از دیباچه ی کتاب:



درباره‌ي اين منظومه:


         نخستين شعر با نخستين شقاوت سروده شد. [i] با اولين قتل. و آن شعر را حضرت آدم عليه السلام سرود؛ وقتي كه قابيل، هابيل را كشت، و پيغمبر خدا مرثيهيي سيجزئي سرود و از جمله تاثير آن كار را بر خودش چنين بيان كرد:
«سرزمينها و هرچه بر روي آن است تغيير كرد،
 و رخسار زمين تيره و تار و غبارآلود و زشت شد.
هر آنچه در زمين رنگ و طعمي داشت دگرگونه گرديد،
و از لطافت بامدادان، كاسته شد.
قابيل برادرش هابيل را كشت،
و چه اندوه بزرگيست مرگ هابيل كه شايسته است (قتلگاهش) زيارتگاهي شود.»
در قرآن هم قتل به ناحق يك انسان ، مساوي با قتل تمامي بشريت دانسته شده. [ii]
هر دوي اين تأكيدها نشانگر زشتشمردن شقاوت و بزرگداشتن حرمت جان انسان است؛ چنان كه با يك قتل، تمامي سرزمينها تيره ميشود و گويي كه با گرفتن جان يك انسان، تمامي بشريت را كشته باشي.
حال چگونه ميتوان قتل سيهزار زنداني را تجسم كرد؟ يا از آن گزارشي داد؟
آنچه ميخوانيد، تنها گذري كوتاه بر نمونههايي از آن جنايت بزرگ است كه خميني و خمينيصفتان، به آن دست زدند.
بي شك، هزارها گزارش نگفته از اين واقعهي هول انگيز، هست و هزارها داستان و قصه و شعر دربارهي آن نوشته خواهد شد.  از اينرو، اين را جزء كوچكي از آن هزارها بدانيد.
اما شرح پايداريها و بزرگي و شكوه روح قهرماناني كه در اين منظومه داستانشان بيان شده، بسيار بر درك معناي مرگ و زندگي ميافزايد. بارها از تجسم صحنههاي شقاوتبار تن انسان به لرزه ميافتد و قهرماني آن سربهداران، انسان را به تعظيم وادار ميكند؛ چرا كه معناي انسان را آموزش ميدهند.
در هر حال شايد، اين مجموعهي ناقص، خودش فراخوان كوچكي باشد براي گفتن و نوشتن و سرودن، تا جهان از آنچه از جنايات خميني و قافلهي شقي او كردند باخبر شود.
اميد است با ياري همه، در راستاي جنبش دادخواهي مقاومت ايران، گامهاي بسياري همراه گردد.  
                                                          م.شوق


فهرست:
  

چيست آن كه به پيش ميراند
قطار آرزوها و رؤياها را
و روشن ميكند
قلب روزهاي تاريك را؟

چيست آن كه به تپش مياندازد
آفتاب زندگي را
و ترانهيي ميدهد
قلب انساني زمين را؟

كيست كه مهلتي ميسازد
كه من
به تو نگاه كنم
بي احساس تهي بودن
از بودن خود؟

از كاوشگران سرزمين مرگ بخواه
مرواريدي از زندگي
از رگههاي سرخ اعماق
در كف دستانت نهند.

گفتگو با سنگ خاوران


مرداد شد و باز برآمد سخن دار
ديوار شقاوت شد بر قلب من آوار
ويران شده رفتم به سر سنگ مزاري
كز سنگ بپرسم چه از آن فاجعه داري؟

اي سنگ! بگو قصهي اين دشت چه بوده
اين قرمزي روي تو از خون كه بوده
من آمدهام بشنوم اين قصهي غم را
خواهم شنوم از خود تو شرح ستم را ......................................





[i]
رقم الحديث: 69435
... عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَلَمَّا قَتَلَ ابْنُ آدَمَ أَخَاهُ قَالَ آدَمُ : تَغَيَّرَتِ الْبِلادُ وَمَنْ عَلَيْهَا فَوَجْهُ الأَرْضِ مُغْبَرٌّ قَبِيحٌ تَغَيَّرَ كُلُّ ذِي لَوْنٍ وَطَعْمٍ وَقَلَّ بَشَاشَةُ الْوَجْهِ الصَّبِيحِ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلا أَخَاهُ فَوَاحُزْنًا مَضَى الْوَجْهُ الْمَلِيحُ فَأَجَابَهُ إِبْلِيسُ : تَنَحَّ عَنِ الْبِلادِ وَسَاكِنِيهَا فَبِي فِي الأَرْضِ ضَاقَ بِكَ الْفَسِيحُ وَكُنْتَ بِهَا وَزَوْجُكَ فِي رَخَاءٍ وَقَلْبُكَ مِنْ أَذَى الدُّنْيَا مَرِيحُ فَمَا انْفَكَّتْ مُكَايَدَتِي وَمَكْرِي إِلَى أَنْ فَاتَكَ الثَّمَنُ الرَّبِيحُ فَلَوْلا رَحْمَةُ الْجَبَّارِ أَضْحَى بِكَفِّكَ مِنْ جِنَانِ الْخُلْدِ رِيحُ .

[ii]  «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا {المائدة: 32 ».  


Post a Comment

0 Comments