برای غلامرضا خسروی که دلیرانه بالای دار رفت.
گنه كردم، گناهي كه نمي خواهم ببخشيدش
حمايت كردم از آنها كه مي خواهيد كوبيدش
چنان چون قطره اي انداختم خود را به رودي كه
نمي ياريد كز چشمان دشت آن را بپوشيدش
گنه كردم چه لذتها كه بردم زين گنه كردن
كه خواندم شعر نابي را كه مي بايد خروشيدش
چو پيچكها بپيچيدم به آن سروي كه در دنيا
بلند و سرفرازانتر چو آن سروي نيابيدش
شدم عاشق و تابيدم دلم را دور آن بوته
كه عطر هر گلش را يك نفس بايد كه بوييدش
گنه كردم! تنفس كردم از آن باغ روياني
كه هر كس بو كشيد از عشق صدها غنچه روئيدش
گنهكاران! گناه ار اين بود صدباره بنماييد
ثوابش را يقين، خواهم ز دستان خدا چيدش
م. شوق


0 Comments