«ای کاش»
ای کاش، شاعر زمانی دیگر می بودم
با گلها
و صفای چمن ها
شاعر دورانی،
که محبت
ابری بود دلنواز
و شرافت قلبها
تکیه گاهی مطمئن و تسکین بخش.
ای کاش،
شاعر زمانی دیگر می بودم.
به دفترم نگاه کن!
همة شعرهایم پرخون است
مطلع اش بغض
قافیه اش خون
تصویرش درد
ردیفش خون
تضمینش، خشم
و همة تلاش قلم، گریز از نفرت وجنون
ازین روی بود
که به شعر گفتم
جهان پر شقاوتیست.
در بارانی از خشم
شسشوی مرگ کن
و پیراهن سپید بپوش
تا برویم.
در مسیری که
نگاه دختران بر آسفالت، سپیدة مرگ می شود.
صبای پرمُشک ایرانی
بر خاک گردآلودترین دشتها
به خاک و خون کشیده می شود.
پیراهن سپید بپوش
خون را اشک، یارای شستن نخواهد داشت
و پیراهن تو نیز
پرچم سرخ هیهاتی باید شد
و ما چون به خاک افتیم
شاعری دیگر
برخاک خواهد نوشت
بهای شادی آینده
خون شاعر بود
م. شوق


0 Comments