روز رفتن شاه بعد از سی و هفت سال دیکتاتوری خودش پس از بیست سال دیکتاتوری پدرش ، واقعا برای همه ی مردم ایران روز شادی بود. اما عملکرد خمینی و رژیم ولایت فقیه امروز باعث شده که بعضی ها مقایسه کنند و نتایج را ببینند. و بگویند که این روز شادی نباید می داشت. در پاسخ ، بنده بحث تاریخ را پیش میکشم. میگویم تاریخ را نمی شود دور زد. واقعا جامعه ی ما در آن سالها در درون خود آن مرض نفوذ دینفروشان و ناآگاهی نسبت به ماهیت ارتجاع را داشت. بعلاوه آن انقلاب را در گوادولوپ با نقشه توافق شده ای به جیب خمینی ریختند. و گرنه پیروزی ای در کار نمی بود. خمینی با هواپیمای فرانسه بدون این که یک تیر از یک کلت یک ساواکی یا ارتشی شلیک شود وارد ایران شد. زیرا از قبل همه سازشها صورت گرفته بود. بنابراین این یک انقلاب ربوده شده است. و تا جایی که به مردم ایران بر میگردد آنها آزادی و جمهوری و عدالت می خواستند. ... من هم ناراحتم که در این چهل سال چه رنجها به مردم ما رسید. چه جوانانی شهید شدند چه قیامهایی سرکوب شد. چه مجاهدانی تیرباران و اعدام و موشکباران شدند. .... ولی باید دانست که آگاهی ما مردم بها دارد. بی بها بدست نمی آید. و آگاه شدن ملت ایران نسبت به ماهیت آخوندهای دینفروش و ماهیت ارتجاع همین بها و شاید بیشترش را هم می خواست. بنابراین باید شاد بود که جامعه ی ما امروز یکصدا بجز حامیان و مزدوران ایین رژیم که دوسه درصد بیشتر نیستند یکصدا فریاد مرگ بر آخوند دینفروش می دهند. و این کم آگاهی ای نیست و سالها باید طول بکشد تا کشورهایی مثل عراق و .... به این مرحله برسند. ... بله. امروز جامعه ی ما ثمره ی همه رنجهایش را به دست آورده. حق زنان. برابر ی زنان. حق رای. حق دموکراسی. حقوق بشر .. همه برای همه شناخته شده. این آگاهی ها در آن دوره نبود. پس من به رغم رنجها شادم.
م. شوق»


0 Comments