چرا اردشیر زاهدی قاسم سلیمانی را نابغه، سرباز وطن‌پرست و شرافتمند، دانست؟

چرا اردشیر زاهدی قاسم سلیمانی  را نابغه، سرباز وطن‌پرست و شرافتمند، دانست؟

چرا اردشیر زاهدی (داماد شاه) پسر فضل الله زاهدی کودتا کننده علیه دکتر مصدق قاسم سلیمانی  را نابغه، سرباز وطن‌پرست، شرافتمند، قابل احترام و... دانست؟
آیا از قدیم هم همینطور بود؟ یعنی دست کودتا کنندگان و  آخوندهای دورو بر کاشانی و دربار و شعبان جعفری ها علیه دولت ملی دکتر مصدق در هم بود. پاسخ را در این کلیپ ببینید.
ببینید سیدمحمود طالقانی چگونه از ملی بودن دکتر مصدق دفاع میکند و مرتجعانی که اطرافیان کاشانی بودند را محکوم میکند. او ابتدا از تبلیغات برای فداییان اسلام انتقاد میکند و میگوید: «از درون خودمون به فداییان ( اسلام) میگفتند شما بودید که این نهضت را پیش بردید!!. فداییان می گفتند ما حکومت تامه ی اسلامی می خواهیم.»
طالقانی بعد به تبلیغات اسلام پناهان علیه مصدق اشاره میکند و میگوید: «اینها به اونها میگفتند دکتر مصدق بی دینه یا به دین توجه نداره. بعضی ها که می دانستیم چه جور عنصرهایی هستند میگفتند مصدق آدم بی دینی است. همین دکتر مصدق که سرتاپاش توحید بود و وصیتنامه ش به نماز به روزه به حج... شاهد این بود که این مرد چقدر ایمان داشت. من که خودم در این میان می خواستم بین اینها تفاهم ایجاد کنم دیدم نمی شد. امروز صحبت میکردم فردا می دیدم چهره ها عوض شده. مرحوم دکتر مصدق میگفت من نه مرد مدعی حکومت اسلامی هستم و نه می خواهم همیشه حاکم و نخست وزیر شما باشم. مجال بدهید بگذارید من قضیه ی نفت را حل کنم. اونها(کاشانی و...) میگفتند ما سهم بزرگی داریم. باید خواسته های ما را انجام بدهی. آمدند دومرتبه سراغ مرحوم آیت الله کاشانی. باز از راه نفسیات (به او میگفتند) این نهضت مال توست. دکتر مصدق چکاره است. اون پیرمرد(کاشانی) را دورش را جاسوسهایی که ما از نزدیک می شناختیم گرفتند. یادم هست روزی که گفتگو بود که مرحوم آیت الله کاشانی حمایت از زاهدی میکند و توطئه ای در کاره. به تنهایی رفتم منزل ایشان. در همین قسمت پل چوبی. تنها بود. در اتاقی به انتظارش نشستم. آمد ظرف خربزه ای به دستش بود. تا خربزه را دیدم گفتم حضرت آیت الله دارند زیرپات پوست خربزه می گذارند. مواظب باش. گفت نه! اینطور نیست. من حواسم جمع است.
با همین مسایل جزئی و غرورها. پناه بر خدا از غرور از هوای نفس. باز شروع کردند یه عده لات و لوت. یه عده بدکاره ها . اینها راه افتادند با چند دینار پول. عده ای اوباش و دزد و ناچیز و پست را بر همة حیات و زندگی ما مسلط کردند.»

Post a Comment

0 Comments