چون دست روی دست گذاری
تنها حدیث غم بنگاری
از دیده اشک سرد بباری
با من بگو که راه کدام است
میهن اگر که هست به زنجیر
روی سر وطنت شمشیر
کار تو شدنوشتن تصویر ؟
آیا وظیفة تو تمام است؟
هی از هر آنچه تلخ سرودی
به به شدی از آنچه که بودی
بر اسم و عزتت افزودی
درد تو درد شهرت و نام است؟
این شعر شد وسیله ی زاری؟
هر روز سبک تازه نگاری؟
فکری که هیچوقت نداری
فکر نبرد و جنگ و قیام است
م. شوق

0 Comments