منزل سوم: در حالات انتخاب
از همان دم که برخاستم، به یار نگریستم.یار آینه ای
بود. و حیرتا که سیما و قامت خویش را در آینه باز نشناختم.
من نه آن هستم که بودم آینه! گشته دیگر، تارو پودم. آینه!
من چه کردم تا چنین دیگر شدم؟ من یکی دیگر وجودم آینه!
قامتم آن قامت بنشسته نیست پشت من از بار خود بشکسته نیست
خود نمی دانم چه بر من رفته است آن ندا را تا شنودم آینه
سالها در خویش بی رنج و غمی پوچ و بی خود می غنودم آینه
اینک این من یک من دیگر شده این دگر کس، من نبودم آینه
راز این زیبا شدن برگو که چیست؟
چشم خود بر چه گشودم آینه؟
چنین در آواز خوانی بودم که از آینه آواز برخاست:
قاعدی بودی مجاهد گشته ای صاحب معنای عابدگشته ای
و در دم واژگانی بر آینه می رفت و صوتی ملکوتی در طنین
بود که:
فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما!
به یار گفتم: مرا گفته بودی که اجری و پاداشی در این
طریق نیست. و همة راه یکسره درباختن است و از دست دادن. چگونه است که هنوز به راه
نیفتاده، تنها به یک لحظة انتخاب، چنین مرا اجرت شادی می دهند و لذت رهایی؟
یار گفت: آن که رنج برگزیند گنج بر چیند!
چون به نجات محرومان کمر بستی، فضیلت عاشقان یافتی،
و عاشقان را رنج راه، حلاوت است. و نشنیده ای که:
بر بلاها شکر می گفت آن عزیز!
و،
هر که در این
بزم مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند!
گفتم: معنای چنین چیزها که می گویی به نیکی در نمی یابم.
گفت: و حق همین است که در نمی یابی. چرا که:
این هنوز از نتایج سحراست. خود چه دانی چه در دل سفر است
رنجها هست و زخمها در راه که همه با حلاوت شکر است

0 Comments