غر می زنی از ظلم روز و شب
از وضع دنیا گر که می نالی
تقصر دنیا نیست شاعر جان
ول داده ای خود را و بی حالی
من صاف می گویم حقیقت را
اوضاع اگر بد شد تو مسؤولی
یک خورده با خود فکر کن آخر
که درد خود داری و سوسولی
من خاک پای هر چه روشنفکر
اما بگویم حرف تیز و تند؟
ای مرد گنده ای زن شاعر
بر تو حکومت میکند آخوند؟
ننگ است این هی «کوچه ها باریک»
ننگ است هی نق: «جاده ها باریک»
ننگ است این تسلیم و بی دردی
بستن دهان را از زدن یک جیک
آقای شاعر... آی... روشنفکر
ملت بدون نان شب مانده
شعر شما نه نان شده نه آب
شب روز ما را پاک تارانده
از نق زدنها مرده شعر آخر
مرغ سحر زد پیش مان پرپر
حداقل گر بر نمی خیزی
ترویج نومیدی نکن دیگر
۲۶مهر۹۹

0 Comments