پاسخ به شعر هوا سرد است و امیدی به تابستان فردا نیست

 

دوستی این شعر را فرستاد گفت خوانده ای؟ خواندم و بعد دیدم که حتما باید به آن پاسخ بدهم. اول خود این شعر را که شاعرش را نمی شناسم بخوانید و بعد شعر بنده را :

هوا سرد است ، و امّیدی به تابستانِ فردا نیست !”

 

 

هوا سرد است ، و امّیدی به تابستانِ فردا نیست

چه خورشیدی؟ چه گرمایی؟ نه جانم این خبرها نیست

 

دماوندی ، که سر تا پا چهل سال است ، یخ بسته!

اگر آتش بگیرد هم ، حریفِ ﻏﻮﻝِ سرما نیست

 

زمستان است و بورانی ، که سوزش خانمانسوز است

جنابِ شیخ کاری کن ، که #ایران رو به ویرانی است

 

شعارِ انقلابِ ما ؛ رفاه و عدل و ایمان بود

رفاه و عدل و ایمانی ، که سهمِ خانه ی ما نیست

 

نه آرامش ، نه آسایش ، نه نانی مانده در سفره

نه ایمانی به جا مانده ، نه آب و برق مجانی است!

 

دیارِ کوورش و رستم ، پُر از یک مشتِ معتاد است

اگر هم بابکی مانده ، نه خرّمدین ، که زنجانی است!

 

عدالت نیست آقا جان ، مگر کوری؟ نمی بینی...؟

که دزدِ خانه آزاد است ، و صاحبخانه زندانی است؟

 

چه اسلامی؟ چه ایمانی؟  جنابِ شیخ باور کن!

مسلمانی نه در ریش ، و نه داغِ رویِ پیشانی است

 

دلت پیشِ خدا باشد ، سرت در دیگِ بیت المال!؟

قضاوت با خودت ، امّا کجای این مسلمانی است؟

 

خودم ناگفته میدانم ؛ جسارت کرده ام ، امّا...

جنابِ شیخ کاری کن ، شرایط سخت ، بحرانی است

 

پاسخ به شعر بالا

👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿


پاسخ به
#شعر «هواسرد است.....»
عجب شعری که گویی شعری از اشعار خاقانی ست

که گوید کارد های ظلم در قلب هر #ایرانی ست

ولیکن نکته ای دارم که گویی شاعر این شعر

در افکار و توهم های خود عمریست زندانی ست

حقیقت گفته البته که ایران رو به ویرانی ست

حقیقت گفته البته که #نان در خانة ما نیست

ولیکن دزد را گم کرده دراین شعر پردردش

شکایت را به شیخی برده که خود باعث و بانی ست

همه دانند در ایران که هر چه #نابسامانی ست

ز دست شیخ #دجال ست کو هم دزد و هم جانی ست

شکایت بردن از دیوی که ویران کرده ایران را

چرا برده به آن دیوی که خصم هر چه ایرانی ست   

«جناب شیخ جانی» کار خود را کرده چل سال است
ز کار اوست گر ایران نه ایران، بلکه «زندان» ی ست

به زندانبان نباید کرد شکایت ها ز زندانبان

خود این شیخ زندانبان نوشته هر چه فرمانی ست

نگو یخ بسته کوه ما، نگو خشکیده رود ما

که از شور #قیام_مردمان هر سال، طوفانی ست

هوا را شعلة امید آزادی دهد گرما

نگو خورشید خامش شد عزیزم این خبرها نیست

به زودی بیت #دزدان_ولایت را برد طوفان

بکوبد در هم این طوفان بساط هر چه سفیانی ست.

#محمد قرایی (#م_شوق)  


Post a Comment

0 Comments