اسطوره ی فلسفه
در آغاز بود و نبود
بادی سرگردان بود
که بر هر لبی می نشست
پرسشی می رویانید
دیوان او را
در دادگاههای #تفتیش_عقاید
در زندانی آهنی
محبوسش کردند.
و او لایه های آهن را بخورد
و از #زندان بگریخت
در عصر #روشنگری
و همچنان
لبها را می جنباند
به جستجوی حقیقتی گمشده
که ناشناختنی ست.
#م_شوق
۱۰مهر ۱۴۰۰
0 Comments